آنقدر اسمم را در و دیوار بلاگم نوشتم که خب همه میدانید چیست!
از همان اوایل نوجوانی، زمانی که ۱۱ ساله بودم به رمانهای فانتزی علاقمند شدم.
کتاب باز نبودم و نیستم اما آنچه که خوب باشد را میخوانم و برایم فرقی ندارد که چه ژانری داشته باشد.
زمانی که پس از تلاشهای مکرر توانستم خود را به شبکه جهانی اینترنت وصل کنم، باز هم اولین چیزی که یقهام را گرفت به نوشتن ربط داشت.
وبلاگ نویسی را به صورتهای مختلف، چه برای خودم و چه برای دیگران، انجام دادم.
کمی سئو، کپی رایتینگ، بازاریابی محتوایی و فعالیت در شبکههای اجتماعی چیزهایی هستند که بخش حرفهای زندگی مرا تشکیل میدهند.
از همان اول و تا الآن بند دفتر و دستک نبودم و تمام کارهایی که انجام دادم به صورت فریلنسرینگ بوده است.
آرزویم این است که فرهنگ فریلنسرینگ در ایران به معنای درست جا بیفتد و افراد بیشتری به چنین سبک زندگی روی بیاورند.
البته ناگفته نماند که دو هفته در یک شرکت و ۸ روز در یک کافه نیز کار کردم که تنها زمانهای غیر فریلنسرینگ من است 🙂
عقیده دارم که ارتباطات یکی از رازهای موفقیت در عرصه کار، خصوصا برای فریلنسرها، است.
من در ارتباطات چندان قوی نیستم اما سعی کردم با حضور در رویدادهایی مانند همفکر، استارتاپ ویکند و فریلند به دایره دوستانم اضافه کنم.
زمانی که با مردم مختلف در رویدادها شروع به صحبت میکنم، آن استرس همیشگیام کم کم فرو میریزد.
آداب اجتماعی ناچیز، مهارتهای گفتگوی اندک و دوستان بسیار خوبم در اکوسیستم استارتاپی و کارآفرینی حاصل همین بدو بدوها از این غرفه به آن غرفه و از این سالن به آن سالن است.
باور دارم که برای رسیدن به حد اعلای ارتباطات و آشنایی با افراد متخصص حتی باید از مشهد به انزلی هم رفت!
دلم میخواهد در دنیای چیزهایی که میخوانم غرق شوم و اگر توانستم خودم نیز چنین دنیاهایی به وجود بیاورم.
در همین راستا شاید از بخش داستان بلاگم خوشتان بیاید، کسی چه میداند؟
یکی دیگر از آرزوهایم نوشتن داستانهایی است که مخاطب را مانند خودم غرق کند.
داستانهایی بنویسم که خواننده نتواند برای خواندشان صبر کند.
میخواهم او را بیطاقت کنم.
دوست دارم خواننده داستانم را به واکنش وادارم.
مثلا به شدت او را ناراحت کنم، وادار به قهقههزدن کنم، عصبانیاش کنم یا اشکش را دربیاورم.
تلاش دارم از برخی مسائل ناراحتکننده، غیر مرتبط به من یا آنهایی که برای درستشدنش کاری از دستم برنمیآید دوری کنم.
به اخبار سیاسی، اقتصادی و بازی بزرگان علاقهای ندارم.
در مهمانیها احتمالا مرا در گوشهای پیدا میکنید در حالی که به بقیه لبخند میزنم اما از گفتگوهای روزمرهشان حوصلهام سر میرود!
در توییتر به نوشتن توییتهایی میپردازم که دستم فرمان میدهد.
در اینستاگرام تلاش میکنم به دنیای عکاسی نقبی بزنم و آنچه را فکر میکنم زیبا است با کپشنی در خور به اشتراک بگذارم.
در لینکداین هم هستم ولی مطالب چندانی برای انتشار ندارم 😐
در نهایت، به گفته شارل دو مونتسکیو، فیلسوف فرانسوی: نویسنده، احمقی است که به سر بردن حوصله کسانی که با او زندگی کردهاند قناعت نمیکند و اصرار دارد که نسلهای بعدی را هم عذاب دهد.
من حوصله نزدیکانم را سر بردهام، حال نوبت شما است 🙂